فایل ورد قابل ویرایش
توضیحی مختصر از متن فایل :
بررسي عوامل موثر بر انحراف برنامهريزي توسعه در ايران
از برنامه های سوم و چهارم عمرانی
مقدمه:
ايران بعد از جنگ جهاني دوم، به دليل موقعيت ژئو پلتيک و شرايط جهاني به صورت تبعي و به سرعت پذیرای برنامهريزي توسعه ميشود. اما اين ورود بدون تحقیقات و شناخت لازم و کافی آغاز ميشود. خارجيان در طراحي برنامه هاي (ضعیف و بدون الگوی) اول و دوم تاثير گذارند ولي به دليل حضور موثر نيروهاي داخلي، برنامه تلفيقي از منفعت داخلي و خارجي است. در اين شرايط کودتاي 28 مرداد 1332 اتفاق مي افتد و منافع و اهداف خارجيان بر برنامه هاي سوم و چهارم اولويت مي يابد.دکتر حسین عظیمی معتقد است عامل خارجي در ترکيب با عدم شناخت آنان از جامعه ايران، ضعف علمي داخلي، مسائل داخلي، نظام پادشاهی و ... باعث ایجاد نظامی ناقص از برنامه ريزي مي شود. لذا برنامه هاي سوم و چهارم بيشتر با اتکاء بر ضوابط فني و سرمايهگذاري فيزيکي پيش مي رود و تکنيک بر محتوا غالب مي شود. لذا نظام برنامه ریزی سوم و چهارم عمرانی علیرغم موفقیت های چشمگیر رشد اقتصادی نظام برنامه ریزی ایران را دچار اشکالات و انحرافاتی می کند که برای همیشه در برنامه ریزی ایران ماندگار می شود.این مقاله به دنبال بررسی فرضیه فوق در برنامه ریزی ایران است.
1-عوامل موثر بر برنامه سوم و چهارم عمراني قبل از انقلاب
برنامه سوم و چهارم نقطه عطف برنامهريزي در ايران است، بطوريکه بدون شناخت آنها نميتوان شکلگيري، موفقيتها، انحرافات و شکستهاي بعدي برنامهريزي را در ايران به درستي شناخت. اين تاکيد از آن جهت نيز هست که عليرغم مقالات نوشته شده و تحقيقات انجام شده در اين حوزه، به دليل پيچيدگي عوامل تأثيرگذار، ميتوان تبيينهايي ارائه داد تا موفقيتها و شکستهاي برنامهريزي در ايران را در اين دو برنامه و برنامههاي بعدي بهتر توضيح دهند.
همان طور که اشاره شد برنامهريزي در ايران بيشتر با منشاء خارجي شکل گرفت ولي منفعت خارجي و داخلي تا حدودي برابري داشتند. ولي بعد از کودتاي 1332 اين منفعت و دانش خارجي است که در برنامهريزي ايران برتري مييابد و از اينجا تحليل و مسير برنامهريزي ايران عوض ميشود. لذا تحت تاثير عامل فوق، آثار اين دو برنامه(در ترکيب با عوامل داخلي) تاثيرات مختلفي برجاي گذاشتند. در اين دوره خارجيها به طور موثرتري، به شکل مستقيم و غير مستقيم، نظام برنامهريزي ايران را مديريت کردند. لذا برنامه سوم و چهارم و سازمان برنامه به صورت جزئي از يک مجموعه بزرگتر قرار گرفتند که براي هدف در هم شکستن ساختارهاي اقتصاد سنتي ايران براي دستيابي به توسعه سامان داده شدند. آن ها از يک طرف تحول در ساختار سياسي کشور را دنبال ميکردند و از طرف ديگر تحول در ساختار کارفرمايي و مالکيت در ايران را به نتيجه ميرساندند و از سوي ديگر زيربناها را از طريق برنامه توسعه ميساختند. لذا برنامهريزي در اين دوران را بايد با اهداف، روشها و در يک فضاي وسيع تر مورد بررسي قرار داد که سازمان برنامه، گروههاي اول و دوم مشاورانهاروارد و ... تنها جزئي از آن هستند. در اين دوران ترکيب عوامل و تحولات مختلف (مانند ضعف علمي گروه اول مشاورانهاروارد، تفاوت نگرش گروه دوم هاروارد به برنامهريزي و عدم آشنايي آنان با وضعيت ايران، حضور ابتهاج در سازمان برنامه، کاهش اعتماد شاه به آمريکاييان، تأثير کودتا در مشارکت مردم با حکومت و برنامه، تداوم ضعف تحقيقات در سازمان برنامهريزي و متعاقباً ضعف درک علمي و دقيق برنامهريزي توسعه، ضعف سيستم اداري ايران، عدم پيوند برنامهريزي با دستگاههاي اجرايي، تضاد سازمان برنامه با دستگاههاي اجرايي، بي علاقگي آمريکاييان به توسعه ايران به دليل پايان جنگ سرد و ...) باعث شد تا عليرغم موفقيتهاي برنامه سوم و چهارم، مباني برنامهريزي در ايران از تحقيقات، شناخت و مشارکت داخلي شکل نگيرد و رابطه ما با خارجيان نيز يک رابطه تبعي شود و منافع آنان بر منافع ملي در برنامه برتري يابد.
نظرات شما عزیزان: